در تابستان سال 56 که به اتفاق خانواده آقای بهشتی به مشهد مشرف شده بودیم صبح یکی از روزها قرار بود به پارک جهت گردش و تفریح برویم و آن موقع هم خیلی عرف نبود روحانیون با زن و فرزند به پارک بروند . من زودتر آماده شده در حیاط مشغول قدم زدن بودم که زنگ خانه به صدا درآمد . در را باز کردم شهید باهنر را دیدم که سراغ آقای بهشتی را می گرفتند آقای بهشتی هم که آماده خروج از منزل بودند پس از لحظاتی دم در رسیدند . آقای باهنر پس از حال و احوال به آقای بهشتی گفتند ما با دوستانمان از جمله آقای طبسی ، آقای هاشمی نژاد و آقای خامنه ای دور هم نشسته بودیم و راجع به مسائل نهضت صحبت می کردیم که گفتند شما هم در مشهد هستید دوستان به من گفتند همین الان برو و آقای بهشتی را هم به جمع ما ملحق کن تا در حضور ایشان بحث ادامه پیدا کند و حالا هم من آمده ام و عرض می کنم که عجله کنید دوستان منتظر شما هستند . آقای بهشتی تقویمشان را از جیبشان درآوردند و با خونسردی خاصی به آقای باهنر گفتند فردا ساعت 10 صبح خوب است !