افتخار خدمت در خانه ی تو سرمستم می کرد. به خود می بالیدم. هیچ کس مثل من اخلاق و عادت های تو دستش نبود. روزهایی که روزه می گرفتی، غذایت یا شیر بود یا ترید در شربتی ساده. گاهی از اوقات بین افطار و سحری، فقط یک وعده را انتخاب می کردی.
آن شب هم مثل همیشه قوت لایموتی برایت کنار گذاشته بودم، حبیب خدا. دیر کردی. هر چه منتظرت شدم، نیامدی. گفتم لابد افطاری را مهمان یکی از اصحاب شده ای. هر چه بود خودم خوردم. ساعتی نگذشت که آمدی. با چند نفر از اصحاب. از یکی شان پرسیدم:
- پیامبر افطار کجا دعوت بود؟