برای زندگی

بیایید خودمان، خانواده هایمان و جهانمان را در کنار یکدیگر و با محبت بسازیم.

برای زندگی

بیایید خودمان، خانواده هایمان و جهانمان را در کنار یکدیگر و با محبت بسازیم.

برای زندگی

بسمه تعالی
می خواهیم با هم رشد کنیم. بیایید به هم کمک کنیم بهتر شویم و تابعیت بیشتری از عقل و عشق داشته باشیم تا هوس هایمان.

دیدگاه و نظراتتان را در میان بگذارید.

لطفا به سایر وبلاگ هایمان سر بزنید:
- دنیای ما (http://donyayema.blog.ir)
- برای زندگی ( http://donyayema2.blog.ir )
- علم و اندیشه (http://donyayema3.blog.ir )
- در خدمت انسان (http://mehre8.blog.ir )


آخرین نظرات
  • ۱۲ مهر ۹۵، ۲۲:۳۲ - فاطمه نظری
    :(:

۸ مطلب با موضوع «محبت به همسر» ثبت شده است



رسول خدا (ص) : « وقتی مردی به زن خود می گوید "دوستت دارم" هر گز از دل او به در نمی رود»

 

سید محمّد 24 ساله بود که در سال 1331 به پیشنهاد مادر، با دختر خاله اش، خانم «عزت الشریعه مدرس مطلق» ازدواج کرد. حاصل این پیوند، چهار فرزند بود؛ سید محمد رضا، سید علیرضا، ملوک السادات و فخر السادات.

*********

با من که همسرش بودم مثل یک پدر رفتار می کرد. از بس که مهربان بود و خوش اخلاق. در مدت 29 سال زندگی مشترک، حتی یک بار کاری نکرد که من دلخور شوم. با همه رفیق بود. یک بار نشد سر بچه ها داد بزند.

مثل دو شریک بودیم. برادری نداشت و همیشه می گفت ، «تو پشتیبان من هستی، هر کاری را مه می خواستم بکنم، اگر تو نبودی کمکم کنی، نمی توانستم به ثمر برسانم.»

 

زن و شوهر هر چه بیشتر به هم محبّت کنند، زیادی نیست. آن جایی که محبّت هر چه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبّت زن و شوهر است. هر چه به هم محبّت کنید، خوب است و خود محبّت هم اعتماد می آورد.

این محبّت زن و شوهر هم جزو محبّت های خدایی است. از آن محبت های خوب است. هر چه بیشتر شود بهتر است.

 

خطبه ی عقد 24/ 9/ 76 

                                                             

چه کسی متفاوت تر از من در لبنانی که رسم بر این بود وقتی پسری در خانه آب می خواهد مادر به دخترش بگوید بلند شو برای برادرت آب بیاور! چنین چیزی در ذهن من خطور هم نمی کرد و هیچ معنایی نداشت. بابا همیشه می گفت اگر روزی  شرایط من جوری باشد که آن قدر فقیر باشم که بتوانم یکی از شما را به مدرسه بفرستم آن یک نفر حوراست نه صدری یا حمید!

من در خانه ای بزرگ می شدم که پدرم به مهمان تعارف نمی کرد خانه بیاید مگر این که قبل از آن با مادرم مشورت کرده باشد. با این کارش بارها مهمان های لبنانی اش را آزرده خاطر یا شگفت زده کرده بود. این که «برای دعوت آن ها به خانه از زنش اجازه می گیرد!»

من در خانه ای بزرگ می شدم که در آن هیچ مردی این اجازه را به خودش نمی داد کاری را که خودش می توانست بکند، از خواهرش، دخترش یا زنش بخواهد. 

یادم نمی رود! با مامان از خرید آمده بودیم


 

افتخار خدمت در خانه ی تو سرمستم می کرد. به خود می بالیدم. هیچ کس مثل من اخلاق و عادت های تو دستش نبود. روزهایی که روزه می گرفتی، غذایت یا شیر بود یا ترید در شربتی ساده. گاهی از اوقات بین افطار و سحری، فقط یک وعده را انتخاب می کردی.

آن شب هم مثل همیشه قوت لایموتی برایت کنار گذاشته بودم، حبیب خدا. دیر کردی. هر چه منتظرت شدم، نیامدی. گفتم لابد افطاری را مهمان یکی از اصحاب شده ای. هر چه بود خودم خوردم. ساعتی نگذشت که آمدی. با چند نفر از اصحاب. از یکی شان پرسیدم:

-        پیامبر افطار کجا دعوت بود؟


رسول خدا (ص) فرمود: آیا به شما خبر دهم که بهترین مردان شما چه کسانی هستند؟ گفتیم : آری ای رسول خدا ! حضرت فرمود: بهترین مردان شما کسانی هستند  که پرهیزکار، پاکیزه، دارای دستانی بخشنده و با سخاوت، از طرف پدر و مادر پاکیزه نژاد باشد، نیکی کننده به پدر و مادرش باشد و خانواده اش را مجبور نکند که به دیگری پناه برد.

 

منبع:

منبع: وسائل الشّیعه الی تحصیل مسائل الشّریعه، برگزیده ی فارسی- عربی، جهاد با نفس/ ترجمه ی کتاب جهاد النفس وسائل الشّیعه/ مؤلف حرّ عاملی (ره)؛ مترجم علی افراسیابی/ قم/ نهاوندی/ چ 8/ 1385/ باب استحباب یافتن اخلاق نیکو و ذکر تعدادی از آن ها / [ص57]

ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻧﺰﺩ ﻋﺎﻟﻤﻲ ﺁﻣﺪ ﻭﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ :

ﻣﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﻛﻢ ﺳﻨﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻣﻨﻊ ﻛﻨﻢ، ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻡ ﭼﻴﺴﺖ؟

ﻋﺎﻟﻢ ﻧﻴﺰ ﻛﻮﺯﻩ ﺍﻱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻴﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﻮﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻣﻌﻴﻨﻲ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﺍﺯ ﻛﻮﺯﻩ ﻧﺮﻳﺰﺩ . ﻭﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﻲ ﻛﻨﺪ ﻭﺍﮔﺮ ﺷﻴﺮ ﺭﺍ ﺭﻳﺨﺖ ﺟﻠﻮﻱ ﻫﻤﻪ ﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺘﻚ ﺑﺰﻧﺪ .

ﺟﻮﺍﻥ ﻧﻴﺰ ﺷﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪﺭﺳﺎﻧﺪ . ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﺮﻳﺨﺖ.

ﻭﻗﺘﻲ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺖ ﺩﻳﺪﻱ؟